اعتراف میکنم تو محرم داشتیم حلوا میدادیم
بعد من نا خوداگاه تاکید میکنم ناخود اگاه پام رفت توی ظرف.
فوری فلنگ رو بستم از محل متواری شدم.
تو اتاقم بودم که دیدم صدای زنها ی همسایه بلند شد.
نگو اونا جای پای منو دیدن فکر کردن جای پای امام زمانه......
یه ظرف کوچیک رو بین 100 نفر تقسیم کردن.
زن همسایه مونم اومد گف از این بخور تا شاید امام ادمت کنه.
خدا کنه خدا ببخشتم اخه 2 هفته بود پاهامو نشسته بودم............